دلم میخواهد معنایی برای این زندگی داشته باشم.
معنایی برای تلاشهایم
معنایی برای عشق ورزیدن
برای زنده بودن
برای دیده شدن
چیزی که میدانم این است که چه چیزهایی را نمیخواهم
شاید کمی از آنها را
چیزی که نمیدانم این است که واقعا چه چیزی میخواهم
دلم میخواست با غروب آفتاب صورتی رنگ امروز محو میشدم
با او به سفر میرفتم
تجربه میکردم
و بعد با طلوع فردا بر میگشتم.
به قول برتراند راسل
درد انسان، درد رقابت است
و عطش موفقیت
و شبیه کس دیگری شدن.
از قبل هم بوده، اما اوضاعش وخیمتر شده است.
پس معیارهای موفقیت را درونی کن.
خستگی عصبی به همه یورش برده است
راه حل چیست؟
آیا استرس کشیدن الان تو در چند سال آینده توجیهی دارد؟
قدردان داشتههایت باش.
از زندگی لذت ببر،
سرگرمیها و بازیهایت را از کودکی سرکوب شدهات، پس بگیر.
محبت کن،
اگر کسی را نیافتی، به حیوانات، گیاهان یا خودت محبت کن.
میانه طلایی را فراموش نکن
جهان بر پایه تعادل میچرخد
اگر زیاد تلاش کنی، شکست میخوری
حتی اگر در این زمینه شکست نخوری، در زمینه دیگری شکست میخوری.
تلاشت را بکن.
چون کسی که به نتیجه نرسیده، شکست نخورده،
بلکه کسی شکست خورده که تلاش نکرده است.
در زندگی، تسلیم ناامیدانه نشو
بلکه تسلیم امیدوارانه شو
شرایط را بپذیر اما منتظر اتفاقات خوب هم باش.
2 دیدگاه روشن غروب صورتی
شاید تنها راهه اینکه یه انسانها بفهمه چی میخواد «کندوکاو» باشه.
واقعیت موضوع اینه که من با برتراند راسل مخالف نیستم. درد انسان درد با دیگری بودن و دوستداشته شدن هست. مگر غیر از اینه که از بچگی تا نوجوانی برای دوست داشته شدن و توجه گرفتن از دیگری هر کار که بخواهند را انجام میدهیم و بعد که میرسیم به آخر نوجووونی دغدغهمون میشه رسیدن به «فردیت».
اینکه خودمون را پیدا کنی و وجود متمایزی از دیگران داشته باشیم.
درد انسان درونیسازی هم هست. شاید پیاژه درست میگه که شناخت دنیا از این طریق صورت میگیره. شاید پیاژه در مورد اینکه انسان فرایند تفکرش را به وسیله تکلم قدرت میبخشه راست میگه اما به نظرم نظر ویگوتسکی هم درست داره میگه یه جورایی. اینکه انسان به وسیله تکلم فرایندهای تفکر را شکل میده و تکلم نقش اصلی است، نه تفکر در ابتدا.
تنها چیزی که مطمئنم ازش اینه که تکلم و تفکر به هم وصلن. اما شاید اصلا ترتیبی براشون گذاشتن بی معنا باشه.
این همه زر زدم که تهش بگم: انسانها درد درونیسازی دارن. از کلام گرفته تا روش تفکر. و همین هم هست که آتش به تمبان آدمی انداخته.
و چقدر قشنگ اشاره کردی که انسانها بازی کردن و بازی داده شدن را فراموش کردهاند. از «بازیها» بیشتر بنویس خواهشا.
«تسلیم امیدوارانه» را دوست داشتم. اصطلاح کارآمد و زیبایی است. به دلم نشست.
ممنون از کامنتی که گذاشتی. بهم انرژی داد تا بیشتر بنویسم.